سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امام عبدالقادر گیلانی قدس سره (متوفّای560 هـ .ق)، می‌فرماید:« یا قوم ! آمنوا بهذا القُرآن واعْمَلوا بِه و اخلصوا فی اعمالکم،لاتراءَوا و لاتنافقوا فی اعمالکم...اطیعوا الرّسول و اقبلوا منه ما یأتیکم به من الأمر والنّهی... اتّبعوا الرّسول صلّی الله تعالی علیه وسلّم فی اقواله و افعاله سمعوا قول الله عزّ و جلّ: وَما آتاکُمُ الرَّسول فَخُذوه وَ ما نَهاکُم عَنهُ فَانْتَهُوا....علیکم بالإتّباع مِن غیر إبتداع،علیکم بمذهب السّلف الصالح،امشوا فی الجادّة المستقیمه،لاتشبیه ولاتعطیل،بل اتّباعاً لسنة رسول الله صلّی‌الله علیه وسلّم من غیر تکلّف و لا تطبّع و لاتشدّد و... .علیک بموافقة الشّرع فی جمیع احوالک.( 22.الفتح الرّبانی و الفیض الرّحمانی،صص.84 ،207،186،47-48و 128 ) »

این بزرگ ( امام عبدالقادر گیلانی قدس سره ) عارفان را اینگونه توصیف می‌کند:« القوم طَوَوا فراشَ الدّنیا و تنحوا عنها و قامو بین یدَی مولاهم واشتغلوا بخدمتهم مع خدمة،یأخذون منها تزوداً لا تنعماً بل یفعلون ذلک ضرورة یقومون بنیّاتهم علی العبادة ویحصون فروجهم من کید الشیطان و مکره،یمتثلون ربّهم عزّوجلّ و یتّبعون سنّة نبیهم صلّی الله تعالی علیه وسلّم،کلّ شغلهم فی امتثال الأوامر واتّباع السنّة... . ( الفتح الرّبانی و الفیض الرّحمانی ،صص.130-131.) ».

درکتابِ " البرهان‌المؤیّد " از شیخ سیّد احمد رفّاعی قدس سره الشریف آمده‌است:«طلبُ القُـربِ بِلا اعمال مُحال و ایُّ مُحال!...اطلبوا ‌اللهَ بِمُتابعة رسوله(ص) ایّاکم و سلوک طریق‌ الله بالنَّفس و الهَوی، فَمَن سَلَکَ الطّریق بنفسه ضَلّ فی اوّل قدمِ... عظِّموا شأن نبیّکُم(ص) هو البرزخ الوسط[(المراد انّه (ص) هو‌ الوسیلة و الواسطة بین الحقّ و الخلق)] الفارق بین الخلق والحقّ،عبدالله،حبیب الله‌،رسول‌الله،اکملُ خلق الله،افضل رُسُلِ الله،الدّ‌ال علی الله...و ‌من اتَّصَل به اتّصَل و من انفَصَلَ عنه انفَصَل،قال صلوات الله وتسلیماته علیه:«لایؤمنُ احدکم حتّی یکون هواه تبعاً لِماجـئتُ بِهِ...» ودر جای دیگر آمده:«کل ا?داب منحصرة فی متابعة النّبی(ص)قولاً و فعلاً و حالاً و خلقاً، فالصوفیّ : تدلّ علی مقامه،زِنُوا اقواله وافعاله واحواله واخلاقه بمیزان الشّرع...من التَزَم ا?داب الظّاهره،دَخَلَ فی جنسیّة القوم ، و حسب فی عِدادِهم ومن لم یلتزم ا?داب الظّاهره ،فَهُوَ فیهم غیر...( البرهان المؤیّد،صص.23-24و30) ».

خواجه امام ابو ابراهیم بن محمد مستملّی بخاری رحمه الله ، شارحِ کتاب« التعرّف لمذهب التصوّف» می‌نویسد: «اجماع است این طایفه[(صوفیه)]رابرآنکه هرچه خدای تعالی فریضه کرد بربندگان اندر کتاب خویش؛ وهرچه پیغامبرـ علیه‌السّلام ـ واجب کرد، فریضه‌ای است واجب و حتمی است لازم عاقلان و بالغان را... نشاید باز ایستادن و روا نباشد اندر وی سستی کردن به هیچ روی از رویها مر کسی را از مردمان هرچند صدّیق باشد یا ولی باشد یا عارف باشد، هرچند به مرتبت به نهایت رسد و به برترین درجتها رسد و شریفترین مقامها یابد و به برترین منزلتها رسد.جملة این سخن که یاد کردیم آن است که ازبنده، آداب شریعت نیفتد به هیچ حال( شرح التعرّف لِمذهبِ التَّصوف،جلد دوم،ص.659.)». دکتر تاج گلدی سیفی, در " اسرارالتّوحید "آمده است:« وشیخ ما ابوسعید، قدّس‌الله روحه العزیز،گفته است که « هرچه ما خوانده بودیم و در کتابها دیده یا شنیده یا نبشته که مصطفی،صلّی الله علیه وسلّم،آن کرده است یا فرموده،آن بجای آوردیم...»...وهمچنین سیرت جملة مشایخ همین بوده است وهمه عُمر سُنَن مصطفی را،صلوات الله علیه،و نوافلی که وِرد ایشان بوده است بر خویشتن واجب داشته‌اند. (اسرارالتّوحیدفی مقامات الشّیخ أبی سعید،ص.22.) ».

درکتاب"مرصاد العباد‌"از ‌‌‌‌‌شیخ‌نجم‌الدین‌رازی قدس سره الشریف می‌خوانیم:« فلاسفه را از اینجا غلط افتاد... که متابعت انبیاء واجب نداشتند... پنداشتند همه خود عقل است... ندانستند که ورای عقل آلاتی دیگر است انسان را هزار باره از عقل شریفتر چون : دلِ حقیقی و سرّ و روح و خفیّ، و به عقل،ادراک این آلات نتوان کرد، و آن را پرورش به عقل نتوان داد که عقل خود ابتدا از ادراک خویش عاجز است و در خود معلول ومریض است. این جمله، محتاج طبیب شارع‌اند،تا از قانون شریعت معالجة هر یک بصواب بفر‌ماید،چون جمعی از اهل ضلالت را دیدة‌بصیرت به چشم‌بندِ شقاوت بر بستند،ازدیدِ خاصیّت شرع وشریعتِ انبیاء محروم ماندند، به استهزاء و استخفاف بدان نگریستند و به خوش‌آمدِ عقل و سرگشتگی آن مغرور شدند... ( مرصادالعباد،صص.200 و201 ) ».

از حضرت بهاءالدین نقشبند قدس سره الشریف (718 تا791هـ.ق.) پرسیدند:« شمارا به چه توان یافت؟ فرمودند: به متابعت رسول(ص) (32) »، همین بزرگوار ، از حضرت خواجه عبدالخالق غجدوانی قدس سره الشریف (متّوفای575 هـ.ق.) نقل کرده است که وصیت کرده:«درهمه احوال قدم بر جاده شریعت واستقامت امر و نهی می‌باید نهاد و عمل به عزیمت و سنّت می‌باید کرد و از رخصتها و بدعتها نیک دور می‌باید بود و در همه احوال و افعال و اقوال،احادیثِ مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم را پیشوای خود می‌باید داشتن و دایماً متفحّص و متجسّس از اخبار رسول صلی الله علیه و آله و سلم و آثار صحابة کرام او رضوان الله علیهم اجمعین می‌باید بودن و در عمل به موجب آن کوشیدن. (انیس الطّالبین و عدّة السّالکین، ص.89؛نیز،مراجعه شود به مقدمه مصحّح همین کتاب تحت عنوان:سیری د رتصّوف،بخش شریعت وسنّت،ص.30.) ». مولانا‌ خالد‌ نقشبندی رحمة الله علیه(1193-1242 هـ.ق.) می‌نویسد:«وصیّت کلّی اینکه ظاهراً و باطناً سرِ مویی به قدر مقدور، عروةالوثقای شریعتِ غرّا را از دست ندهند،که بدون اتّباع آن سرورِ عالم صلی الله علیه و آله و سلم ، شاهراه ترقّی مسدود است. (یادی مه‌ردان(تذکار الرّجال)،جلد اوّل، ص.288) ».

با خواندن این مطالب ممکن است این سؤال پرسیده شود که:« اگر چنین است وعارفان تابع سنّت وشریعت‌اند پس دلیل مخالفت فقها با آنان چه بوده وچرا گفته ‌می‌شود که عرفا، قائل به اسقاطِ تکلیف هستند؟». در پاسخ به این سؤال شاید بتوان گفت:اوّلاً:کسی سخن عارفان را درک می‌کند، که خود سلوک کرده باشد، همانطورکه سخن عالمان را نیز مردمِ عوام نیک درنمی‌یابند آری: هرکه شد محرم دل درحَرَم یار بماند وآنکه این کار ندانست در انکار بماند (از خواجه حافظ شیرازی رحمه الله است.) فقیهانِ غیرعارف،این سخنان را درک نمی‌کردند و گمان می‌کردند عارفان بر خلافِ شریعت عمل می‌کنند،همانگونه که حضرت موسی( علی نبینا و علیه الصلواة و السلام ) کارهای حضرت خضر علیه الصلواة و السلام را نادرست می‌دانست و هنگامی که از سرّ آن کارها باخبر شد دست از مخالفت برداشت.ثانیاً: سخنان اولیاء گاهی موجب گمراهی افراد می‌شود ـ همانطور که خداوند در‌بارة قرآن فرموده است:«یُضِلُّ بِهِ کَثیراً وَ یَهدی بِهِ کَثیراً (بخشی از آیه26 سورة مبارکة بقره ) ـ و این به آن دلیل است که گروهی این سخنان را می‌شنوند و می‌کوشند با تفکّر، آنها را دریابند وچون فهمِ اقوال و احوال عارفان، بدون سلوک، مشکل است، لاجرم در مورد آن دچار اشتباه می‌شوند و گمراه: چون صفیری بشنوی ازمرغِ حـقّ ظـاهرش را یاد‌گیری چون سَبَق وانگـهی ازخود قیـاسـاتی کنـی مَـرخـیال محض را ذاتی کنی... (مثنوی،دفتر اوّل، ابیات 3408 ـ 3407) لـحنِ مرغان را اگـر واصف شوی برُ مراد ِمـرغ کَـی واقـف شوی؟ گـر بیـامـوزی صــفیـر بـلبـلـی تو چه دانی کو، چه دارد با گُلی؟ ور بدانی باشـدآن هـم از گمـان چون زلَب جنبان گمانهای کَران (همان دفتر ابیات 3359 ـ3357 ) فی المثل کسی« انالحقّ» را درمی‌یابد که فانی شده باشد و گرنه «إنَّ الظَّنَّ لا یُغنی مِنَ الحقِّ شَیْئاً ( بخشی از آیه36 سورة مبارکة یونس ) کی شود کشف از تفکر این اَنا آن اَنا مکشوف شد بعد از فنا می‌فتـد ایـن عقلها، در افتقاد در مـغاکیّ حـلول و اتّحـاد... (مثنوی،دفترپنجم، ابیات4147ـ4146 ) عارفان، می‌دانستند که حالِ آنان را دیگران در نمی‌بابند از این رو: با کنایت رازهـا با هـم دگر پست گفتندی به صد خوف وحذَر راز را،غیرخـدا، مـحرم نبود آه را، جز آسمـان، هـمـدم نـبود اصطـلاحاتی میان همدگر دکتر تاج گلدی سیفی,

داشـتـنـدی بـهـرِ ایـرادِ خــبـر... ( همان،دفترششم، ابیات 4009ـ4007 ) و هنگامی که احوال وسخنان آنان مورد سؤال واقع می‌شد،می‌کوشیدند با امثال این جملات از پاسخ گفتن بپرهیزند: ـ صفتِ بادة عشقش زِ منِ مست مپرس! ذوق این مَی نشناسی به خدا تا نچشی (از شیخ عبدالرّحمن جامی رحمه الله علیه است ) ـ پرسید کسی که:عاشقی چیست؟ گفتـم کـه چـو مـا شوی بدانـی ـ بادة او در خور هر هوش نیسـت حـلقة او سخرة هرگـوش نیست ( مثنوی،دفترپنجم،بیت1915) ـ در نیابد حـالِ پخته هیـچ خـام پس سخن کوتاه بایـد و السّـلام ـ من چه گویم یک رگم هوشیار نیست شـرحِ آن یاری که او را یار نیست لا تـُـکَلِّفـنی فاِنّـی فی الفَنا کَلّت اَفـهـا‌‌مـی فـَلا اُحصی ثَـنا (.مثنوی شریف،به ترتیب: دفتراوّل، بیت 18؛همان دفتر، بیت130؛همان دفتر، بیت128.) ـ ایشان را ایشان دانند. ـ آنکه می‌پرسید از بی‌تابی ما چون وفا حالتی داریم جانا درخور تقریر نیست (بیت،از حاج شیخ عبدالرّحمن ابوالوفای نقشبندی رحمه الله علیه ـ از مشایخ کردستان و فرزند شیخ سراج الدّین رحمه الله علیه ـ است؛یادی مه‌ردان،ص.122 ) ـ ...ترا هنوز بوی شیر از دهن می‌آید،با تو چه توان گفت؟ (ازنوشته‌های شیخ عین‌القضاة همدانی رحمة الله علیه به یکی از مریدانش؛به نقل از کتاب فرزانگان،ص.99) ـ ...ترا با سخن عاقلان و سخن محقّقان چه کار؟! (ازکتاب انیس التّائبین شیخ احمد جام رحمة الله علیه (ژنده پیل)،به نقل از فرزانگان،ص.107) ـ اگر کسی به کمال عشق رسد، بیند آنچه بیند،که حقیقتِ عشق،حکایت را نشاید! ( از کتاب صوفی نامة شیخ عبادی؛به نقل از فرزانگان،ص.125. ) با همة اینها، گاهی اولیا در مقابل اصرار دیگران، ناگزیر شده‌اند به سؤالات پاسخ گویند،امّا، باید بدانیم که این پاسخها فراخورِ فهم پرسند‌گان بوده و حقیقتِ آن احوال و شرحِ اصطلاحاتِ ابدال،دراین پاسخها واقوال گنجانده نشده ونمی‌شود و همین است دلیل گونه‌گونی روایات واختلافِ اقوال و شروحی که در کتب بزرگانِ عارف دیده می‌شود؛چنانکه گاهی یک عارف، در جواب یک سؤال چند پاسخ متفاوت وگاه متضاد ارائه می‌کند.چرا چنین است؟"مثنوی" پاسخ می‌گوید: عقل، در شرحش چو خر در گِل بخفت شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت (مثنوی،دفتر اوّل ، بیت115) ... حالِ من، اکنون برون از گفتن است ایـنچ می‌گـویـم نـه احـوالِ مَـنَـست (همان،دفتر دوم،ابیات1791-1792) اینچ می‌گـویم به قـَدر فـهـم تـوسـت مـُردَم انـدر حـسـرتِ فـهـم درسـت ( همان،دفتر سوم، بیت2098 ) نـقش مـی‌بینی کـه در آیـینه‌ایـســت نقش توست آن، نقشِ آن آیینه نیست دَم، کـه مَـردِ نـایـیی انـدر نـای کـرد در خـور نـای اسـت نـه درخوردِ مرد (همان،دفتر دوم،بیت1793) این را نیز نباید فراموش کرد که برخی عارفانِ اهل سُکر«در مستی شطحیات گفتند،وجهان علم بر هم کردند،وپای از جادة رسوم بیرون نهادند، و صرف ربوبیّت بر جهان آشکار کردند... بی‌رَسمانِ زمانه، آن بدیدند و این بشنیدند، از آن گمراهی، بعضی را بکشتند، و بعضی را بسوختند؛این شوخانِ جاهل، از سَرِ حَسَد،در خونِ آن سَبک روحان،سعی کردند، و آن پاکان حضرت را ـ به دستِ ناپاکانِ اوباش، باز دادند ـ تا از سرِ غوغا،آن شاهانِ راست نهاد را برنجانیدند؛ از بدایت تا نهایت،انبیاءو اولیاء را این گرانجانان درّاعه و دَستار پَرست از حسد به دست‌خون باز دادند، آه از دست این نا‌تما‌مان!... (شرح شطحیات،شیخ روزبهان بقلی شیرازی؛به نقل از فرزانگان،صص.141-142 ) گفت آن یار کزو گشت سرِ دار بلند جرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد (ازخواجه حافظ شیرازی رحمة الله علیه است.) ***






تاریخ : سه شنبه 93/12/5 | 3:12 عصر | نویسنده : RF-M | نظرات ()
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
.: Weblog Themes By SlideTheme :.